دفترچه من





تیمور در شیراز هم – مثل اصفهان و چنانکه در بیشتر جاها رسم وی بود - از اهل شهر مبلغی خواسته بود تا به عنوان پایمزد و در واقع در جای خون نریخته خویش، به وی بپردازند. کلوها و بزرگان شهر نیز آن را بین خواجگان محله ها – که گمان می رفت استطاعت پرداخت اینگونه عوارض را دارند - سرشکن کرده بودند. در این روزها شاعر پیر، که محبت و حمایت شاه شجاع و تورانشاه را از دست داده بود و زین العابدین هم او را از نظر افکنده بود؛ ظاهراً از حیث معیشت در مضیقه بود. با اینهمه از آنچه اهل محله وی می بایست به فاتح لنگ بپردازند مبلغی نیز به نام او حواله رفته بود. می گویند کسی را هم گماشته بودند تا از شاعر این مبلغ را وصول کند. حافظ، که از عهده پرداخت این مال برنمی آمد؛ به ترک سمرقندی پناه برد. می گویند تیمور وقتی اظهار افلاس وی را شنید؛ با اشاره به یک شعر معروف او گفت: کسی که می تواند سمرقند و بخارا را به خال هندویی ببخشد مفلس نباشد. خواجه جواب رندانه اش را حاضر داشت. قبای ژنده و تن نیم عریانش را نشان داد و گفت از این بخشندگی هاست که بدین روز افتاده ام.

 

کتاب از کوچه رندان (درباره زندگی و اندیشه حافظ)»

دکتر عبدالحسین زرین کوب

انتشارات سخن


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها